نوازش دست یک استاد

 مسئول حراج تار فرسوده ای را با بی میلی بر سر دست گرفت و گفت چند؟!
 چه کسی برای این تار قیمتی پیشنهاد می کند؟

از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت:  یک دلار!
 دومی گفت: دو دلار برای سوزاندن در بخاری دیواری.
 نفر سوم گفت:  من سه دلار میخرم تا پسرم با آن بازی کند.
 مردم بی دلیل می خندیدند

ناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود، سیم های آن را محکم کرد و انگشتان سحر آمیز خود را بر روی سیم ها به حرکت در آورد، آهنگی روح نواز در گوش ها پیچید،هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه چشم و گوش شده بودند و به آن نوای جان بخش دل سپرده بودند.
آهنگ به پایان رسید پیرمرد تار را روی میز گذاشت و آرام از سالن خارج شد.

مسئول حراج بهت زده تار را برداشت، صدایی از گوشه ای گفت: هزار دلار و همان طور به قیمت تار افزوده گردید سرانجام ده هزار دلار فروخته شد. چند نفری با حیرت از یکدیگر پرسیدند: راستی چه چیزی بر ارزش آن تار شکسته افزود؟ یکی از آن میان زیر لب گفت:
 نوازش دست یک استاد!


معلمین عزیز!
 داستان ذکر شده، حقیقتی بزرگ را در خود نهفته دارد، هستند دانش آموزانی که در فراز و نشیب زندگی (باتوجه به ظاهر ژولیده، عملکرد ضعیف، رفتار و گفتار نا پسند ) مانند تارهای فرسوده و بی ارزشی تصور می شوند که باید آنان را بازیچه ساخت، به حاشیه راند یا دور انداخت

اما معجزه آنگاه اتفاق می افتد که دستهای معجزه گر و پیامبر گونه معلمی چون شما, با دست مهر، غبار را از روح آنان بر گیرد تا نغمه زیبایشان را به گوش جان برساند تا همگان به چشم یک انسان، انسانی متعالی به آنان بنگرندچه بسا که شما سرنوشت و اینده ی آن دانش آموز را برای همیشه تغییر دهید.

 تقدیم به معلمان مهربان و تلاشگر سرزمینم
#ناشناس


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پ﮼پارس‌وب‌گروه‌آوایِ‌شبانه ایماب شاپ مهندسین پمپ اموزش بازاریابی و تبلیغات داده های طرح هزینه و درآمد خانوار (بودجه خانوار) بلاگ مهندس سید عبدالجلیل ساداتی آهن جی - به روز ترین مقالات و اخبار بازار آهن Jonah آقا و خانوم میم